خودشناسی برای موفقیت

چگونه خودمان را بهتر بشناسیم تا بتوانیم اهداف مناسب‌تری را هم انتخاب کنیم؟

سلام!

امروز در جلسهٔ اول #گپبوک کتاب «عادت‌های اتمی» شرکت کردم. جلسهٔ بسیار خوبی بود و خوب‌تر از خود جلسه، صحبت‌ها و مطالبی بود که بعد از جلسه بین شرکت‌کننده‌ها در گروه تلگرامی مربوطه در گرفت و سؤال‌ها و پاسخ‌هایی که رد و بدل شد.

اما چی شد که این متن رو نوشتم؟ کتاب «عادت‌های اتمی» به یه نکتهٔ جالبی اشاره می‌کنه: وقتی ما هدفی رو داریم و می‌خواییم برای اون هدف یک سری عادات و روتین رو در زندگی خودمون به وجود بیاریم، اول نیاز داریم تا هویت خودمون رو به سمت اون هدف نزدیک کنیم! هویت چیه؟ به بیان خیلی ساده می‌تونیم هویت رو «جهان‌بینی ما از خودمون و در تعاملمون با دنیای خارج» بدونیم.
این شد که این متن رو نوشتم تا بگم به نظر شخص من (که مشخصاً متخصص این حوزه نیستم و صرفاً یه نظر شخصی و تجربهٔ خودم رو دارم بازگو می‌کنم) چطوری می‌تونیم به این «هویت» برسیم و بشناسیمش.
و خب ...

متن اصلی

حالا من که نه روان‌شناس/روان‌پزشک/تراپیستم و نه مطالعهٔ آکادمیک جدی علوم روانشناختی داشتم. صرفاً تجربهٔ خودم رو باهاتون به اشتراک می‌ذارم:

یه آزمونی هست به نام «آزمون سنگ قبر» یا «آزمون آگهی ترحیم» کارش اینه که سیستم ارزشی و اهداف ارزشی ما رو به خودمون نشون بده.
روش کار هم این شکلیه که یه قلم و کاغذ بر می‌داریم و کاغذ رو از طول، به دو بخش تقسیم می‌کنیم. تو بخش اولش می‌نویسیم که اگه همین الآن بزنه و دور از جون شما از دنیا بریم، احتمالاً چی رو سنگ قبرمون یا تو آگهی ترحیممون می‌نویسن؟ حالا یک بار بخونیمش و ببینیم چقدر دوستش داریم؟
بعد تو قسمت دومش بیاییم بنویسیم «دوست داریم اگه همین الآن بمیریم چی رو سنگ قبرمون یا آگهی ترحیممون بنویسن؟»
حالا این دوتا رو نگاه کنیم و از تفاوت‌ها و تشابه‌هاشون «حد اکثر پنج مورد» ارزشمندتر و مهم‌تر رو انتخاب کنیم و بنویسیم.
این‌ها می‌شن ساختمان ارزشی فعلی‌مون.
گاهی به این آزمون یه extension هم اضافه می‌کنن به صورت این که بنویسیم می‌خواییم بدونیم «آیندگان راجع به ما چه خواهند نوشت؟»

وقتی این آزمون رو دادیم حالا دیگه می‌دونیم ارزش‌های درونی ما چی هستن.
حالا وقت اینه که ببینیم در آینده قراره به کجا برسیم؟
باز هم فرایند مشابهی داره: اول تو پنج حوزهٔ «فردی/شخصی»، «اجتماعی»، «اقتصادی»، «خانوادگی» و «تحصیلی/علمی» بنویسیم الآن در چه وضعی هستیم و بعد بیاییم ببینیم با توجه به ارزش‌هایی که از آزمون قبلی استخراج شدن، می‌خواییم تو پنجاه سالگی مون تو این پنج‌تا حوزه کجا باشیم؟ و سعی کنیم تا جای ممکن همراه با جزئیات و دقیق و مفصل بنویسیم! انگاری قراره نمایشنامه یا توصیف پنجاه‌سالگی خودمون رو مثل یه نویسندهٔ رمان بنویسیم!

این جا دیگه تقریباً می‌دونیم از خودمون چه انتظاری داریم و چه چیزی رو دوست می‌داریم. حالا وقت هدف‌گذاریه! اهداف کاملاً مشخص و به قولی معروف «SMART» برای خودمون بذاریم. برای همون پنجاه‌سالگی! در هر حوزه هم حد اکثر ۳ هدف. حالا از بین اینا پنج‌های مهم‌ترشون رو انتخاب کنیم! اون‌ها اهداف اصلی ما هستن. بقیه رو می‌ذاریم کنار و اصلاً بهشون نمی‌پردازیم!

تا این جا یه ایدهٔ کلی از چیزی که از زندگی می‌خواییم در آوردیم. می‌تونیم اون ارزش‌ها و این اهداف رو بنویسیم و بذاریم جلوی چشممون باشن و هر از چند گاهی هم اون توصیفی که از پنجاه‌سالگی خودمون کردیم رو مرور کنیم تا دوباره برامون تداعی و زنده بشه.

اما حالا دوباره میاییم به زمان حاضر. حالا که می‌دونیم کلیت زندگی ما قراره چی باشه، وقت این می‌شه که بریم خودمون رو بشناسیم! نقاط قوت و ضعفمون رو بفهمیم و یه شکل و شمایلی هم از وضعیت الآن خودمون به دست بیاریم! و یادمون م باشه که تا ۵۰ سالگی وقت داریم! هرچند زمان زیادی نیست اما اون قدر هم زمان فشرده‌ای نیست که نیاز به تغییرات یهویی و یک‌شبه داشته باشه. بالکه با همین قدم‌های ریز و آهسته و پیوسته اما منسجم و روتین، می‌شه بهش رسید.

خب میاییم به کمک مشاورها و روان‌شناس‌ها سعی می‌کنیم تا خودمون رو موشکافی کنیم و بفهمیم کجای دنیا ایستادیم؟ خصوصیاتمون چیه؟ ترجیح‌هامون چی‌هاست؟ حتی در لایه‌های عمیق‌تر، به لحاظ شناختی و عصبی چه خصوصیاتی داریم؟ (مثلاً کدوم نواحی مغزی ما فعال‌ترن و کدوما خاموش‌تر؟ و این چه خصوصیاتی رو به ما می‌ده؟)
من اسم این مرحله رو می‌ذارم «خودشناسی از دریچهٔ شناخت».

خب حالا می‌تونیم برای مثلاً پنج سال آیندهٔ خودمون یه سری هدف دقیق در نظر بگیریم. بهشون می‌گیم «اهداف بلند مدت». از روی اهداف بلند مدت، برای یک تا سه سال آینده هدف‌گذاری می‌کنیم و اسمشون رو می‌ذاریم «اهداف میان مدت» و اهداف میان مدت هم به ما «اهداف کوتاه مدت» رو نشون می‌دن که برای سه تا شش ماه آینده تنظیم شدن.
حواسمونم هست که تو هر کدوم از این مراحل تحت هیچ شرایطی از «پنج تا هدف» بیشتر نشیم! یعنی تهش پنج‌تا هدف بلند مدت و پنج‌تا میان مدت و پنج‌تا کوتاه مدت.

یه ابزاری که تو این مرحلهٔ هدف‌گذاری‌ها خیلی کمکمون می‌کنه «فهرست دارایی‌های ذهنی» هست. تو فهرست ذهنی ما یه کاغذ رو از طول به سه قسمت تقسیم می‌کنیم. تو ستون اول کارهایی رو می‌نویسیم که «داریم در حال حاضر انجام می‌دهیم»، ستون دوم کارهایی که «باید انجامشان دهیم» و ستون سوم هم کارهایی که «دوست داریم انجام دهیم». ستون اول می‌شه مشغولیت‌های فعلی ما، ستون دوم وظایف و ستون سوم هم آرزوهای ما رو تشکیل می‌دن.

اما این فهرست دارایی ذهنی چطوری به ما کمک می‌کنه؟ هر عنوان توی این فهرست رو با توجه به اون چیزهایی که به عنوان ارزش‌های خودمون و تصویرمون از پنجاه‌سالگی در نظر گرفتیم، از این خط لولهٔ فرایندی که توضیح می‌دم عبور می‌دیم:
فرایند اول: این دوتا پرسش رو به ترتیب راجع به هر کدوم از موارد از خودمون می‌پرسیم:
«آیا این کار، حیاتی است؟»: یعنی آیا انجام ندادن این کار آثار جدی‌ای داره؟ مثلاً پرداخت اجاره‌بهای خانه از این قسم هست. انجامش ندیم احتمالاً باید بعداً به فکر جای خواب مناسب در پارک‌های سطح شهر باشیم! 😅
و سؤال بعدی اینه که «آیا این کار اهمیت دارد؟»: آیا برای خودمون یا برای کسی که خیلی برامون عزیزه اهمیت داره؟ مثلاً هدیه دادن به مادرمون می‌تونه این جا قرار بگیره. یا مثلاً رفتن به یه مسافرت خاص. اگه جواب هر کدوم از این دوتا سؤال مثبت بود اون مورد رو نگه می‌داریم و اگه هیچ کدوم مثبت نبود با بی‌رحمی تمام اون مورد رو حذف می‌کنیم! در حقیقت ذهن و زمان دوتا دارایی اصلی ما هستن که وقتی از دست برن دیگه قابل جبران نیستن! پس رحم و شفقتی در کار نیست و تمام موارد فهرست دارایی‌های ذهنی ما برای موندن تو جایگاهشون باید «بجنگن» و نشون بدن ارزش کافی رو برای موندن پیش ما رو دارن.
اگه جایی هم سختمون شد جواب این پرسش‌ها، می‌تونیم از خودمون بپرسیم «اگه این کار انجام نشه چه عواقبی داره؟ آیا اون عواقب جدی هستن؟ آیا اون عواقب برای ما مهم هستن؟»ّ و این شکلی موضوع رو جمع کنیم. هر چیزی رو هم که راجع بهش به جواب نمی‌رسیم هم احتمالاً تو همین مرحله باید حذف بشه.

اما فرایند دوم: تو خونه صداش می‌زنن «ماتریس آیزنهاور». اساس کار هم به این شکله که «هر چیزی یا مهمه یا فوری». مهم یعنی مستقیماً به اهدافمون مربوط می‌شن و ما رو به هدف‌هامون نزدیک‌تر می‌کنن و فوری هم یعنی محدودیت زمانی معیین و غیر قابل تغییری دارن.
حالا تمام موارد باقی‌مونده رو با برچسب‌های «مهم» و «فوری» برچسب‌گذاری می‌کنیم. بعد این عملیات، کارهای ما به چهار دسته تقسیم می‌شن:
«کارهای مهم و فوری» که باید سریعاً زمان‌دهی، برنامه‌ریزی، پیگیری و انجام بشن.
«کارهای مهم و غیر فوری»: که بعد از کارهای «مهم و فوری» و در زمانی طولانی‌تر و با فراغ بال بیشتر بهشون رسیدگی می‌کنیم و براشون برنامه می‌چینیم.
«کارهای فوری و غیر مهم» رو تا جایی که می‌تونیم برون‌سپاری می‌کنیم (مثلاً از منشی، دستیار، دوستان یا خانواده می‌خواییم کمکمون کنن یا اون کار رو از طرف ما انجام بدن)
و در نهایت هم «کارهای غیر مهم و غیر فوری» هستن که باید حذف بشن. اگه کاری هم هست که قابلیت حذف شدن نداره باید کم‌ترین زمان ممکن براش صرف بشه.
نکتهٔ ظریف: کارهای «مهم و فوری» معمولاً کارهای «مهم» یا کارهای «فوری» ای بودن که قبلاً درشون اهمال‌کاری شده بوده و زمانی که فرصت کافی وجود داشته بهشون پرداخته نشده. پس کم کم ماتریس ما در طول زمان می‌ره به سمتی که خونهٔ «مهم و فوری» خالی‌تر بشه.

با این کار به یه فهرست دارایی ذهنی تمیز می‌رسیم که حالا می‌تونیم روش برای تعیین اهداف کوتاه، میان و بلند مدت خودمون حساب کنیم.

الآن دیگه تمام موادی که برای هدف‌گذاری، برنامه‌ریزی و انتخاب مسیر نیاز داریم رو در اختیار داریم.

فقط حواسمون باشه که تو هر مرحله‌ای از کار که احساس کردیم داریم از خودمون دور می‌شیم یا چیزی که داریم انجام می‌دیم و طرح می‌کنیم مطابق دیدگاه ما و میل ما نیست، دوتا راه جلومون هست: یا قبولش کنیم و بر اساس همین نگاه «عادات اتمی» شروع کنیم به تغییر خودمون و یا برگردیم به سراغ مراحل قبلی و یک بار دیگه خروجی‌های مراحل قبلی رو اصلاح کنیم.
این رو هم یادمون باشه که این چیزهایی که تو این فرایندها در میاریم وحی منزل نیست و حتما باید به صورت مستمر (مثلاً سالانه یا شش ماهه یا حتی گاهی فصلی) مرور و بازنگری بشه و اگه لازمه جاییش تغییر کنه، تغییر کنه! حتی ممکنه فرصت‌ها و امکانات جدیدی برای ما به وجود بیاد که بهتره در نظر بگیریم و گاهی اهداف و کارها و اولویت‌هامون رو هم بر حسب فرصت‌ها و اتفاقات جدید تغییر بدیم.

مرحلهٔ بعدی هم می‌شه برنامه‌ریزی که خودش یه داستان مفصل دیگه است. :) قول می‌دم بیام اون رو هم براتون بگم. اما فعلاً تا اون موقع بریم و ارزش‌ها، اهداف و خواسته‌های خودمون رو پیدا کنیم و کمی به خودشناسی از نگاه شناخت بپردازیم! :)

برای همه دعای سلامتی و آرزوی شادی دارم!
یا علی!