خاطره ای از دانشگاه

وقتی به دلیل تفکیک جنسیتی از دخترها خجالت می کشیدم

ما چند تا پسر بودیم همیشه جامون ته کلاس بود. اکثریت را خترهایی تشکیل می‌دادند که بیخ تا بیخ در کلاس جا گرفته بودند. وقتی استاد چیزی می‌گفت که برخلاف دیگران جواب آن را می‌دانستم لذت جلب توجه به شرم صحبت کردن در جمع نسوان، مرا وا می‌داشت که دستم را بالا ببرم.

پیش از آنکه از سوی استاد اجازه برای بیان صادر شود، چندین بار آنچه می‌خواستم بگویم را با خود مرور می‌کردم. بنظر آسان می‌آمد اما فقط تا پیش از آنکه حرف بزنم. چشمان براندازگر دخترهایی که برمی‌گشتند تا صاحب صدا را ببینند چند لحظه ذهنم را خالی می‌کرد. به خودم می‌گفتم:« لال می‌شدی چند لحظه ساکت می‌ماندی؟!» خلاصه که با هر کیفیت نازلی حرفم را به زبان می‌اوردم.

توهم «گند زدی» و «جلوی دخترها آبروت رفت» باعث می‌شد آرزو می‌کردم ای کاش دانشگاه نیز مانند مدارس غیر مختلط ‌می‌بود!