انتظار

نویسنده: امین

سعی داشت خودشو از ازدحام بچه ها به شیر آبخوری برسونه ولی ریز نقشی جثه اش اجازه رقابت نمیداد. با صدای زنگ و دستور اکید ناظم مدرسه برای برگشت به کلاس،لیوان کر کره ای اش را بست و به سمت راهرو حرکت کرد. تصور اینکه علی روی ویلچر به انتظار آب نشسته بغضش را میفشرد.